جدول جو
جدول جو

معنی نصر کنانی - جستجوی لغت در جدول جو

نصر کنانی
(نَ)
ابن سیار بن رافع بن حرّی بن ربیعه الکنانی، متولد سال 46 هجری قمری، شیخ مضریان خراسان و از شاعران و خطیبان عرب و والی بلخ بود و به سال 120 بعد از وفات اسد بن عبدالله القسری به ولایت خراسان منصوب گشت و در مرو مقام کرد. در ماورأالنهر جنگید و قلعه ها گشود و غنیمت ها گرفت. و چون دعوت عباسیان در ایام او در خراسان قوت یافت مروانیان را از دعوت بنی عباس باخبر کرد و از پیشرفت کار عباسیان برحذر داشت، اما کسی به اخطار و تحذیر او توجهی نکرد، تا سرانجام ابومسلم بر خراسان استیلا یافت و نصر بناچار از مرو بیرون آمد (در سال 130) و به نیشابور رفت، ابومسلم قحطبه بن شبیب را به تعقیب او فرستاد، نصر به قومس رفت و از ابن هبیره که در واسط بود و از بنی مروان شام استمداد کرد، و به انتظار رسیدن کمک، در بیابان بین ری و همدان بیمار گشت. و در ساوه به سال 131 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 341 و تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا ج 1 ص 14 و 15 و روضهالصفا ج 3 ص 127 و حبیب السیر ج 2 ص 188 و تاریخ گزیده ص 288). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 5 ص 148 و مقدمۀابن خلدون ج 3 ص 125 و البیان و التبیین ج 1 ص 28 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
ابن صالح بن مرداس الکلابی، مکنی به ابوکامل و ملقب به شبل الدوله، یا شهاب الدوله، دومین امیر از امرای بنی مرداس حلب است، وی به سال 420 هجری قمری پس از کشته شدن پدرش اسدالدوله صالح، در جنگ با فاطمیان مصر به امارت حلب رسید و بارومیان انطاکیه جنگید و بر آنان غلبه کرد، سرانجام در جنگ با سپاهی که خلیفۀ فاطمی المستنصر به سوی اوفرستاده بود به سال 429 هجری قمری کشته شد. (از تاریخ الخلفاء ص 103 و الاعلام زرکلی ج 8 ص 342). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 9 ص 79 و زبدهالحلب ج 1 ص 237 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ابن احمد بن نصر بن عبدالعزیز الکندی، مکنی به ابومحمد و معروف به نصرک. از ائمۀ محدثان است، به سال 223 هجری قمری در بغداد تولد یافت سپس به دعوت امیر خالد بن احمد الذهلی، حکمران بخارا بدان دیار رفت و در آنجا اقامت گزید و کتاب المسند را در حدیث به نام وی تصنیف کرد، و به سال 293 هجری قمری در همانجا وفات یافت. (از الاعلام زرکلی ج 8ص 337). و نیز رجوع به تاریخ بغداد ج 13 ص 293 و تذکرهالحفاظ ج 2 ص 223 و البدایه و النهایه ج 11 ص 101 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
امیر نصر، ابن علی بن مقلدبن نصر بن منقذالکنانی، مکنی به ابوالمرهف و ملقب به عزالدوله، بعد از وفات پدرش به سال 479 به امارت شیزر (در نزدیکی حماه) رسید و به سال 491 درگذشت وی امیری شاعر و ادیب بود. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 347). و نیز رجوع به کتاب الروضتین ج 1 ص 111 و النجوم الزاهره ج 5 ص 163 و مفرج الکروب ج 1 ص 18 شود
لغت نامه دهخدا